ذهن مالیخولیایی افسار گسیخته یک سوسک
و میجنگی ... زخمی میشوی ... شکست میخوری ... زمین میخوری...
مدت ها همان جا مینشینی ...
دوباره یک روز دیگر میرسد ... از خاب پا میشی دوباره ب ایینه نگاه میکنی دیگری نگاهت نمیکند ... تیر خورده ...
احساس میکنی دوباره باید بجنگی ... برای انچه میخواهی ... اما خسته ای ... خیلی خسته ....
تازه دیگری هم خسته است ... توان جنگیدن نیست
انقدر خسته ای ک فقط میتوانی ب جنگیدن فکر کنی ...
نون جان
ن شاید باید پی ام بدهم ... خب از کجای حالم برایش بگویم کمی سخت است ... دلم میخواهد برایش بگویم ک اینجا دارد یک جوری میشود ... چیدن کلمات برای بعضی داستان ها سخت ...
شاید اگه براش بگویم ، لبخند بزند و بگویید هوووم چ کنم باز احمق شدی ؟؟؟
ینی چ میخواهد بگویید بهتر است او اولین نفر باشد ک میفهمد این داستان را ...
شاید هم باید کلا حرف زدن را بیخیال شوم ب دیدنش برم ... تا مثل قدیم ها با چشمهایمان سخن بگوییم از تمام ناراحتی هایمان ... و این فرسنگ ها فاصله و این درگیری های تو .... چقدر ادم را عذاب میدهد ...
"ن" جانم کاش بودی ...
__________________________________________
مقداری خسته ام انگاری همه جا خالی است خالیِ خالی ... از سلول فکر گرفته تا اتاق قلب ...
دلم مقدار کثیری مرگ میخواهد اجازه هست ؟ خب حداقل اندازه یک چرت سر کلاس بگذار بریم
شاید باید بمیرم برای تو مثلا. مرگ واژه عجیبیست ... انگار باید او را بو کشید ... دیده ک نمیشود
_______________
اهنگ گوش میکردم خوابم برد یهو پریدم از خواب ... باز هم اهنگ خاطره انگیز هوووومممم
یک روز تصمیم میگیری گذشته را ک خسته ات میکند ازخودت بکنی ب روشنی اب ها ببخشی
اما باید مراقب باشی انقدر نکنی از خودت ک تمام شوی ...
زانو هایم
یکو ابر ها میبارد این جا .... بارانی ام را پوشیدم چترم را باز کردم و روی گونه هایم گرفتم ...
________________________________________
خدایا برگرد لطفا ... خودت ک همه چیز را خوب میدانی بیشتر از این شرمنده ام نکن در مقابلش
امدی امانتیه ما هم فراموش نشود از ان جا بیاوری
وقتی از خدا میگویم هوا بارانی میشود ابری ابری و بد بارشــــــ ــ ــــ
خنده
هه چی بگم دعا کنید قبول شم خیلی سوالاش چرت بود ... هممون هم مثه هم نوشته بودیم
صپ زود هم کنار پنجره اتاق خواهر نشستیم با ان پرده ابی پوکرفیسش (میدونی پرده کرکره ای بنزم انگا پوکر است ) نور هم از لای کرکره ها روی زمین میریخت و صدای محصور کننده گتجیشکا اول صپی
زدیم بیرون دیدیم هوا عالی است جان میدهد برای دویدن در اسمان ...
خلاصه دینی را بیخیال شدیم ب مدرسه ک رسیدیم دیدیم همه دوستان مثال تایر پنچراند ... خلاصه انقدر ب عکس کارت ورود ب جلسه های بچه ها خندیدم ک کبود شدم نمیدونم چم بود انگاری تمام سلولام داشتن از هم جدا میشدن
سرم گیج رفت و خوردم تو در و دیوار ...امتحان را ک دیدیم چیزهایی نوشتیم و با خودمان اهنگ کیسه کیسه خواندیم و با خودکارم ور رفتن هیچی حوصلمان سر رفت برگه را دادیم ب امید قبولی تو عمرم اینقد فاجعه نبودم ...
بد از امتحان هم انقدر خندیدم ب چرت و پرت هایی ک همه مثه هم نوشته بودیم ک دیگر پهن زمین شدم
میگویند ته هر خنده ای گریه ای است معلوم نیست امشب قرار است چ فاجعه ای رخ دهد
مثل خبر مرگ خودم را بشنوم هاهاهاها ....
الانم دارم ابنبات چوبی میخورم .... ینی میخوام بگم زندگی هنو خوشگلیاشو داره
___________________________
امممم چرا دکمه های کیبودم اینقد سفت شدن ؟؟؟ شایدم من با نیروی کمی فشار میدم .... :(
اها ی دوست دیگه هم ک از راه نرسیده کلی فحش قشنگ نثار اینجانب کرده منم هَنگ رفتمم ببنیم کیه چیه ... عنوان وب : سادیسم دارم ... هیچی قانع شدم ... البته خو ما هم سادیسم داریم میریم فحش میدیم اونم ازین فحشا ؟؟؟! بی فرهنگ غیر اجتماعی ادم !
و اما الن جان عزیز هم ک ارادت مندیم با اوون گزارشات ابرررر های قشنگشان ...
و اما ابی جان خودم ... (اینجا برای از تو نوشتن هوا کم است )
دلم موهاشو میخواد
__________________ حرف هایی ک لازم ب ذکر بود درباره چندی از دوستان
اممم خب شاید امشب دگر توان امدن ب نت نباشد ... مادرمان نیز ک امشب می اید و وقتی چشمان مویرگ پاره شده مارا ببیند مطمئنن تحریمی در اننظار ماست گفتم بدونید
پدر محترمه هم با ما ب لج افتاده اند سر این نت بدبخت
الان بیاد خونه دوباره مودم را از برق میکشد ...
درسمان هم ک مانده ...
خب بگذارید کمی حرف های چرت وپرت نا مفهوم بزنیم
__________________________
میدانی وقتی میترسی ...
تمام افکرت پیر و پلاسیده میشوند ...
دلگر ن میتوانی برای ابر ها داستان بسازی ن برای اهنگهای یان تیرسن
فقط میتوان کمی خوابید ان هم خواب بدون خواب دیدن
دیگری امده اهسته و غمگین میگوید : ب خدا برای خودت میگفتم بات سر دشمنی ک ندارم ... ببین حالا با خودت چ کردی قلی جان ... حداقل بدون ترس زندگی میکردی ...
انگاری سطل اب سرد مغزم را بیدار کرده و انگاری لشکر چیده اند برای جنگی عظیم
________________________
ساعت 1 ظهر تو حیاط ساختمون خر تب میکنه پسره همسایمون ب باغچه اب میده ...
اخه عاقللللللللللللللللللللللل میمیره گیاه بد بخت ... تو با چ امیدی دانشجوی مملکی !!!!؟
:)
+ الان ینی داری میخندی ؟
- گمون نمیکنم ...
+ چ مرگته ؟
- مرگ بی مرگی ...
- دیوونه ای؟
+ بیا اب بخور
_______________ گفت و گویی با جا خالی دیگری گمونم
خدایی حس میکنم :) این دیگه نمیخنده ... بیخیال چرت و پرت نگو ...
بیا بریم رادیو چهرازی گوش بدیم بخندیم ...
بخندیم ؟؟؟
برو بابا ...
دیوونه ای ؟
منو اشتباهی اوردن ... من فقط صدام بلند بود
اِهههم
اصن انگارما بادل تنگ زاده شده ایم ...
چرت نگو ... هههه جای استخونام :)
__________________________________
چرا هوای همه پرت است از افکار من ؟
زجر اور است میدانی ؟
ـــــــــــ
هوای حوصله ابریست ... میشود دنیا خودش تعطیل شود ؟
خب حالا بیخیال فوقش باید دو جمله ب خانوم ز ، ج بدی ک چرا نرفتی ...
_____________________________________
س : میگم اناهیتا خ.ز امروز اومده ؟
من : خ.ز ؟؟؟ منظورت چیه ؟
س: خ.ز دیگه ....
من : ؟؟!!! خر زرد منظورته ؟؟
س : تو دیوونه ای برو بابا خانوم زار... رو میگم
من: هههههه
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
بیا اب بدیم ب این گلدونه باز
_____________
مثه تو این عروس مرده ی کرم تو مخش بود واییییییییییی حرفای کرمِ سرم داره دیوونم میکنه
سرم درد میکنه .... کی حالا دینی میخونههههه واییییییییییییییییییی
________________________
خدایا منو بکش راحتم کن
ــــــــــــــــــــ
میدونی یهو حس میکنی با جمله با بار معنایی خیلی مثبت و عالی یک نفر را از دست دادی
هعععععععععععععععععی
ــــــــــــــــــ
از خیابون ک داشتم رد میزدم ی لحظه ب این فکر کردم ک خب اگه موقعه رد شدن یهو واسم چی میشه ؟؟
ماشینه ترمز میکنه و ایربگش وامیشه یا ننن بوففففک میخره بم ...ههههه باحاله ها بیاین امتحان کنیم
_______________________
فیلم خوب ایرانی بم بگین ازینا ک در مفهومش باس غرق شی
احساس میکنی خاطرات ناخن بر دیواره جعبه های قدیمی میکشند
انجاست ک یکهو دلت دیوار میخواد و کمی مشت ...
اَه
ــــــــــــــــــــــــــــــــ
دلم میخواد ی روز اتاقمو جمو جور کنم دیگه ب چیزی دست نزنم خراب شه
ببینم بابام ک سالی ی بار میاد تو اتقم ب چی میخواد گیر بده ؟؟؟
خو چتونه ؟ احساس میکنم رو تختم داره علف سبز میشه
-__-
_________________________________
پرده ها رو بکش کنار بزار نور بیاد تو ی شیرینی مهمونم کن ازم معذرت بخوا
ب زار اروم باشم و سر براه ... من بیخیال بره ها بیخیال بره هااااا
شِت -__-
فیلم
دومین فیلمی ک با هم دیدیم :) فیلم دیدن با تو خوبه (a walk to remember )
ی فیلم دیگه دیدم الان (شب های روشن ) (یکی از دوستان اینجا معرفی کرد )
عالی بود بنظرم ... دیالوگا همش عالی بودن ... ولی اخرش سیل اومد... چرا اخه ؟
____________________
کسی هم نبود اشکامو پاک کنه ... :(((
_____________
تو فکرم اینجا رو بکوبم از نو بسازم ...
__
مصرف چاییم رفته بالا ... مصرف نت و لپتاپ هم همینطور ... صدای مامانم در اومده ...
کیه ک گوش کنه ... دوسم نداره حوصلش از کارام سر رفته میدونم ... منتظر خاهرم بیاد از دانشگاه حالش خوب شه !چی دارم میگم اصن
بهتره برم
کاش ادما همیشه بهم دیگه حس خوب بدن . اون وقت زندگی بهشت میشه
البته ببخشید اینجا همیشه پر از انرژی منفیه ... امیدوارم درستش کنم
بنظرتون ب یه ادم ابی چ هدیه ای میشه داد؟
دور
خدایا ینی چی ؟؟؟ چرا اینکارو میکنی ؟ میخوای من زجر بکشم ؟
با خودم میگم تتلو چرا زاده شد ک همچین اهنگی بخونه
چرا پاک نمیشه اهنگه ؟
_____________________________
تو زندگی ب خیلیا شک میکنیم ... خب ادما بس ک عوضین باید بشون شک کرد
حالا اینا رو بیخیال تا حالا ب خودتون ... راهتون ... حرفاتون ... کاراتون شک کردین ؟
___________
آممم میرم جلو ایینه ..... هووووووووووووووووووووووووووو چ دورم از همه
من اینجا همه ی دنیا اونجا ... ینی اونجاااااااا.... چرا ؟
چرا من مثه اونا نیستم ؟ چرا نقات مشترکی برای نزدیک شدن بشون پیدا نمیکنم ؟
__________________________
چقد سوال دارم مخم پوکید ...
ها ی چیز دیگه داشتم ب این فک میکردم اگه بمریم چی میشه ؟ داشتم ب افکار همه ادما بدمرگم فک میکردم
حتی فامیلای دور ... حتی همسایه ها ... مغز همه از من خالی بود واسه همین زود تموم شد فک کردنم هه : )
آبی جان
یک روز بارانی امدی ... از باران گفتی ... راستی یکهو اصن از کجا آمدی ؟ اتاق من چجوری درش ب سوی تو باز شد ؟
دنیای مرا ابی تر کردی #آبی_زرد :) دنیایم پر از اکسیژن شد ...
خوب شد ک آمدی ...
از همین تیریبون میخوام بگم .... .... ( خودت ک میدونی ) 4 نقطه ، 4 نقطه :))
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
خدایا شکرت ... خدایا مرسی
حرفا برگردن ... ادما برگردن ...
یا مثلا ی چیزایی مثه لبخندا ... هه ... اینجوری :)
مکتوب بود ؟؟؟ الانم مکتوبِ؟ چرت نگو دادا
چطوره ادم شم ؟؟
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
همین الان یهویی تصمیم گرفتم دنیا را تحتیل کنم ... گمونم خوبه
امشب منو دیوار کمی درد و دل کنیم :)
اب
چن دقه بمونم اون زیر ... فکر کنم فکر کنم . به همه چی ب همه کس ...
بد یهو دهنمو وا کنم بزارم ابی ک ب افکارم الوده شده بره تو حلقم ب مرز خفگی ک رسیدم
سرمو بیارم بیرون بد تمام عصبای مغزم فقط ب این فک کنن ک منو الان نجات بند ن چیز دیگه ایی ن کسه دیگه ایی ...
________________
مشت زدن ب دیوار را هم ک برایمان منع کرده اند ...
خب دیوارو ناز میکنم ...
دلم کمی غرق شدن میخواد ... (یه بار داشتم تو رودخونه غرق میشدم ، ی وحشت خاصی داشتم اون لحظه ... کمی خستم دلم کمی بیخیالی میخواد )
_____________________________________
:)
دوست
من: کی میگه ؟؟؟ خب چی کار کنم ؟؟
- همه ادما میگن ... میخوای تو رو هم بیارم تو جی پی ؟؟؟
+ اها از ادما بعید نیست (فک کردم تو دنیای دیوونه ها ادم پیدا شده ) ... ب قیافم میاد ؟
- ن خب . تو برو علافاتو بخور علفخوار ...
+ باوشه
___________________________________
باورم نمیشه تو این شهر هیچ دوستی ندارم ...
تو این دوسال تو این شهر تو این مدرسه یه ادمِ ادم ندیدم ( ینی یکی ک حداقل آبی باشه )
بازم خدایا شکرت ولی این ادما رو دیوونه کن ... گناه دارن
آبشون هم کردی ک دیگه محشره اصن ...
عادت
اما وقتی یه چیزی رسیدن بش خیلی سخت باشه و ازون ته ته ته ته ته تــــــه دلت بخوایش ...
وقتی بش رسیدی عادت نمیشه بودنش ... مثه تو ک هیچ وقت عادت نمیشی ...
کنار پنجره روی یه کاناپه ابی با دو لیوان چایی ب پنجره نگا میکنیم ک ی شمدونی با گلای قرمز ک همیشه تشنه ی اب دادن منو توست و پنجره بازِ ب سوی اسمونی ک پر ستارس و ی ماه قلابی
هزار سالم این کارو کنیم عادی نمیشه برام
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
ینی میخوام بگم میخوام بخوابم تا اخر دنیا ... میخوام بجنگم ...
میخوام چشامو ببندم و بجنگم واسه چیزی ک میخوام میدونم بهای جنگیدن از دست دادن خیلی چیزاس
ولی من میخوام بجنگم برای داشتن تو ... حتی اگه شکست بخورم حتی اگه دوباره بشکنم
تولد مبارک
تو هم ی تیکه از اسمون و من ماه تو ،انگار برای تکامل خود ب زمین امدی :)
_________
کادو های مسخره من ! خب منم دیگه کادو هام هم مسخرن :)
کاش تمام زنبق ( زنبق دره ،گل برف هم نیز میگویند ) های دنیا را برایت جمع میکردم
حالا بیا بریم پپرونی :)))
اها ... آبی جانم تولد مبارک
______________________________________
تو یک روز نیستی تو تمام سالی ( یه جایی خونده بودم :)
خدایا شکرت :)
منگم اصن فک کنم ی چیزی زدم همش فک میکنم تو خوابم دیوونه شدم ... اصن ی وضیه زندگیم ...
ادما وقتی ی چیزی رو بدست میارن دیگه براشون اهمیت نداره چطور حفظش کنن شایدم بلد نیستن ... خب ک چی حالا ؟
واسه ادمی ک همش تو سکوت یهو ک بخواد ب حرف بیاد کلمات ب ذهنشو زبونش جوری هجوم میبرن ک ترجیح میده سکوت کنه...
میخوام بگم، سخته ... بپرسید ... هرچی میخواین ج میدم ... شاید انبار کلمات خالی شود و بتوانم حرف های مهم تر را از ان ته بکشم بیرون ...
چقد چرت میگم من برم بمیرم ...
____________
میترسم
من
خوب است ک هنوزم گوش دادن ب ضربی چهارگاه یک تار حال مارا خوب میکند ...
اممم از ابی جان یک راه برای دوستی با ادم ها یاد گرفتم ک این است
از همین مکان میخوام ب "من " گلی هدیه بدم و ازو بخواهم با من دوست شود ... خودم را نمیگویمااا "من" را میگویم شاید بعضی از شما او را بشناسید از دیوانه های ابیه این حوالیست ...
"من " عزیزیم این یک کاکتوس با گل های ابی تقدیم ب تو با عشق :) با من دوست میشی ؟؟؟
( ببخشید ک خیلی زشت شده... خواستم اولین نفری هم باشم ک بت گل هدیه میده :)
خدایی گلدونش کج نیست ... تو عکس رفته تو پرسپکتیو :)
______________________________________________
و امااااا "..." جان اولا ممنون از کامنت هات و اینکه از خودت ادرسی بزار تا بتوانم ج بدهم و اینکه سی ام خصوصی نزار دوست عزیزم :))) ممنون از حضورت ...
_____________
بعضی از کامنت ها رو نمیفهمم خدایی !!! شفاف سازی کنین من خنگ شدم :)
جنگ
هوووووووووووووووف -___-
دلم میخواد بی پروا حرف بزنم حرف بزنم حرف بزنم .... اَه !
-______________________________________-
دارم رنج میکشم از همه چی حتی از این سرعت نت کوفتی ک رسیده زیر خط فقر
-______-
بهتر است کمی در دور دست ها بخوابم ... دور دور ... دور تر از انچه دور در ذهن تو تصور میشود ....
:)
گمانم باید از سایلنت در بیاد ....
امتحان تاریخ هنر جهان کمی خُلم کرده بود دیوونه بازی های من ساعت 4 صب را در ادامه گذاشته ام ...
قلم نوریم ک تمام پول عیدی هامو دادم واسش بالاخره امروز رسید :) خیلی خوبه :))) ( ابیه :)
و در اخر باید بگویم دلم گاهی برای دیگری تنگ میشود چند روزیست کنار دیوار نشسته زانو هایش را ب اغوش کشیده ... بهتر است برم ازش دلجویی کنم ... دوست دارم ... دیگری من امدممممم
و در اخر اخر باید گفت خدایا شکرت ... خودت ک میدانی ...
دست پست
ما هم قبول کردیم ... نخندین ب دس خطم :)
آممم ، ی چیزی ... اگه کسی این حوالی اقای سین را میشناسد و هنوز با او در ارتباط است
از طرف من یک عذر خواهی از او بکنید ... گمانم باید این کار را میکردم
یک دوش اب جوش
پوست صورت حساسه مراقب باش ... اروم اروم ... دهنت بستس ... یه حسی مثه خفگیه اب میره تو نایت ... سرفه میکنی گلوت میسوزه ... اما دوباره این کارو میکنی ...
بد یهو وای میستی اهرم و سریع میچرخونی سمت راست ... یهو یخ میکنی انگار وسط زمستون پریدی تو ی رودخونه . انگاری تمام افکارت دارن بخار میشن ... دستتو بزار رو گوشات ... داری غرق میشی ...
___________________________________________
من کمی بی پروا در ادامه مطلب ...
_______________
در این "تصنیف گوشِ جان "میگه : بـــــیدار شو ، بیـــــدار شو ، بیدار شو ...
بد میگه : فریاد ازین عمرِ سبک زِنهار ازین خوابِ گران
_________________________________
#خوابِ گران
زمستان
+ :)
- سر نمازم برا دوتاتو دعا میکنم میکنم ...
________________________________________________________
وقتی ک میروی همه میروند قاصدک ها ... چراغ ها ... و حتی باروون ( یا کریمی ک اون روز تو باروون پیدا کردیم)
همه ب سرزمین ها دور میرند تا خبر ببرند از یک دنیا تنهایی و دلتنگی ام بعد از ثانیه ای نبودنت ...
انگار تمام دنیا ب سویه ت میرند و اشفته حال خزان میشوم و بعد زمستانی از نبودند
بدون تو دگر ن قاصدک ها این حوالی میوزند ن حال خوب ...
وقتی میروی ثانیه از بعد از نبودنت انقدر دلتنگ میشوم ک قلبم برای ساعت های مداوم تیر میکشد ...
( لحظه ها را انتظارم انتظارم روز و شب در هوایت بی قرارم بی قرارم روز و شب )
میگم چی ادم شدی باز ! اخه تو رو چ ب کامنت گذاشتن واسه من ! تو ب اندازه کافی ورور میکنی تو مخم ...
قانع نشد سی ام رو زد و شرو کرد چرت و پرت نوشتن ...
_________
تو فکرم اسم دیگری رو عوض کنم بزارم victoria چطوره ؟؟؟
______________________
چنتا ظرف پلاستیکی رو مامانم گذاشته بود تو ماشین ظرف شویی کمی منگل شدن خاست بندازتشن ک گفتم خیلی پست مدرنیسم ِ ... فعلا چراغ ریسه ای هامو توش گذاشتم بعدنا قلمدان میشوند شاید ...
چنتا گل کاشی هم بهشون زدم :)
ی سری عکس دیگه ادامه گذاشتم ...
ی سری عکس باحال ازین چراغا دارم خواستین بد اونا هم میزارم ...
من اووووومدم :)
___________________________________________
گاهی اونقد از نفس کشیدن با کپسول اکسیژن هیجان زده میشید ک نفستون بند میاد
#اونور خط
________________________________
و من سراسیمه فرار میکردم از انچه بود از انچه ک میدیدم ... از چیز هایی ک انگاری سهم من نبود...
چ احمقانه بی توقف میدویدم ... زمین گرد بود ...
یک روز دگر از نفس افتادم ... نقش زمین شدم و خزه های ان جنگل روی تنم رشد کرد
عنکبوت ها دور افکارم تار تنیده بودند ...
یک روز افتاب طلوع کرد ... سایه ابی رنگی را دیدم ک انگاری او هم فرار میکرد
انگار خزه های روی تنم هم با او نفس میکشیدند ...حال با ان سایه ابی هم فرار شده ام
___________________________________
ب این فکر میکنم ک اگر ان خواب تعبیر شود چ میشود ...
فکرش هم قلبم را ب درد میاورد ...
و من دوباره تنهایی فرار کنم از همه ی دنیا از همه چیز از همه لحظه ها ...
و باز احمقانه فرار میکنم بی انکه بدانم از اسمان نمیتوان گریخت ...
فکر طلوع این افتاب در زندگی کس دیگری نفس هایم را هم ب شماره میاندازد ...
_______________________________________________________________
انگار این درد خفیف قلبم دارد عادت میشود ...
حال من ک خوب است جریان چیه ؟؟
____________________________________
دچار باید بود ...